اس ام اس شماره شصت و پنج، پنجاه و هشت!

نامه ای احتمالاً سرگشاده:
با سلام، شرط مالی حضرت عالی، برای ادامه همکاری با ولایت در جلسه مطرح شد، حاج آقا قزوینی شدیداً ناراحت شدند ..... صحبت از این شد که: (ما جوانان شیعه را در عراق و شام نصیحت میکنیم که برای دفاع از اهل بیت علیهم السلام از جان باید گذشت، اما خودمان برای دفاع از دین شرط و شروط مالی میگذاریم)
جواب؛ با سلام، پیامک حضرت عالی، در رابطه با همکاری با شبکه ماهواره ای ولایت خدمت حضرت استاد مطرح شد، جناب آقای علوی شدیداً ناراحت شدند ..... صحبت از این شد که: ( به حضرت آقا بفرمایید که: هروقت بقال و چقال محل برای دفاع از تشیع به ما نان و پنیر مجانی دادند، ما هم به صورت رایگان هر امری آقایان داشتند، اطاعت میکنیم، شرط و شروط مالی که نمیگذاریم هیچ ! یک مبلغی هم به صورت بلاعوض، کمک میکنیم به شبکه ماه واره ای جهانی ولایت!) انتهی کلامه رفع الله مقامه ... ادامه مطلب

علی ای اکبر بابا

علی ای اکبر بابا
سید محمد علوی - محرم 1436

علی ای اکبر بابا، تو کجا و نیزه و تیغ؟
تو که اشبه به رسولی، تو کجا و اربا اربا؟
علی ای اکبر بابا، کمرم شکست وقتی
همه با هلهله گفتند: كه شدي تو اربا اربا
علی ای اکبر بابا، کمکی که دست تنها
نبرم به سوی خیمه تکه های اربا اربا
علی ای اکبر بابا چه بگويم مادرت را؟
که از آن کیست مولا این جوان اربا اربا؟
علی ای اکبر بابا شده در میان صحرا
تن تو هزار قطعه دل من هم اربا اربا
علی ای اکبر بابا تو بگو کجای دنیا
پدری برده به خانه پسرش را اربا اربا
علی ای اکبر بابا همه ى عمر خودم را
بدهم که باز یک جا تو صدا زنییم بابا.
... ادامه مطلب

نامردها، حسین هنوز زنده است!

نامردها، پیش چشم بابا دخترش را مزنید
حسین هنوز زنده است، خواهرش را مزنید
نامردها، با چوب و سنگ و نیزه به جنگ کودکان نروید
حسین هنوز زنده است، از پی زنان نروید
ای مردها، بیدار شوید که حرم، روبه غارت است
حسین هنوز زنده است، اما، رقیه در اسارت است
نامردها، گنجی به پشت خیمه نهفته نیست
حسین هنوز زنده است، طفل است، نیازی به نیزه نیست
نامردها به پای مرکبشان نعل تازه زدند!
حسین هنوز زنده بود، اما، با هرچه بود میزدند
ای مردها، سرهایتان به روی نیزه و من در نظاره ام
حسین هنوز زنده است، می شنوید؟ محتاج راه چاره ام ... ادامه مطلب

ترک شیرازی و شعر شاعران

اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل ما را
شنیدم هر کسی با شعر به او بخشیده یک جا را
یکی دست و یکی پا را یکی هم روح و اجزا را
یکی هند ویکی یکجا سمرقند و بخارا را
ولی این کمترین بنده به روی قلب حک کردم
به عشقش میدهم جان را وابها را وامها را
نه خال هندویی دیدم ولی با چشم دل دیدم
ضمیر و ظاهر و نورش منور کرده اعلی را
نه محتاج سمرقند است نه میخواهد بخارا را
نه حافظ درک او کرده نه ان که داده دنیا را
عزیز من غریبانه برای من دعا دارد
که من یار رهش باشم رها گویم هوس ها را
به جای بذل و بخشش ها به جای شعر و شاعر ها
اگر مردی بیا در ره رها کن کار دنیا را
که ان دم یار می آید مسیح از غار میآید
همه بر چشم میسایند خاک پای مولا را
و آن دم روز موعود است ظهور قاءم آخر
بگیرد از عدو آن جا بهای اشک زهرا را

... ادامه مطلب

بزرگان از کار شما خوشحال میشوند!

یک شبی خدمت مرحوم آیت الله سید عباس کاشانی رسیده بودیم ، ما سالی یک بار تقریباً، خدمت این مرد بزرگ میرسیدیم ، برای مردم إستخاره میگرفتند، ایشان در حال مرض دراز کشیده بودند، یک وقتی نشستند و از بالای عینک مارا نگاه کردند ، أبهتی میگرفتند وقتی این کار را میکردند ، من ترسیدم با خودم گفتم: الآن سید عباس یک چیزی به شوخی میگوید! خیلی مزّاح بود، البته با من شوخی نمیکرد و خیلی احترام من را داشتند ، یک وقتی سید عباس گفتند : سید محمد رضا ، این کاری که شما دارید انجام میدید ، از إحیاء و تحقیق و چاپ کتب قدما و بزرگان شیعه ، این افراد را خیلی خوشحال میکند ، این بزرگان از کار شما خوشحال میشوند و شما را در قبرشان دعا میکنند. ... ادامه مطلب